موقت نوشت های من



توی این مدتی که اومدیم اینجا، همسایه طبقه سوم، خیلیییی بسته های مختلف سفارش میده‌. کارتن های بزرگ اما سبک! 

معمولا هم خونه نیست و پستچی در خونه ما میاد و مامانم بسته هارو تحویل میگیره و من وقتی اون از سرکار میاد بسته به دست چندین پله میرم بالا و زنگ خونشونو میزنم، از خونشون صدا میاد ولی کسی در رو باز نمی‌کنه، دروغ چرا خیلی عصبی از حرکت زشتشونم ولی.

و بعد صبح ها وقتی که میخوام برم بیرون، اونم میخواد بره سرکار صداش میکنم و میگم بسته هاتون دست ماست، عصر اومدم بهتون بدم اما نبودید!

و اونم خیلی دوستانه میخنده و میگه آخ مرسی، آره دیروز جایی بودم!

من

و یا خودم میگم، یا من توهم میزنم، یا این دروغ میگه(آخه ماشینش هم پارکه!) 

امروزم صبح رفتم بسته رو بدم، صدای دختر کوچولوش میومد.

طلبکار یک بار دیگه هم در خونه رو زدم. ولی خونه در سکوت مطلق فرو رفت!

 

A که با من اومده بود گفت لابد خوابه هنوز!

گفتم آره خوابه!

 

و پس اومدم خونه. به مامان گفتم، مامانن دیگه بسته هارو نگیرین!  کلا مشکوک میزنه! 

یک ربع بعد، با یک بسته شکلات مثل همیشه با یک چهره دوستانه مقابل خونمون ظاهر شد.

+خیلییییی ممنونم بابت تحویل گرفتن بسته ها، بفرمائید اینم برای شماست.

×خواهش میکنم، متشکرم، کمکتون کنم توی بالا بردن بسته ها؟

+نه، میتونم بالا ببرم، سبکه! خدانگهدار:)

×.

 

 

مشکوکه! بهش مشکوکم(: 

 

 


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها